آنچه گذشت. .......
ریوما یه روز رو اشتباه دید و برای مسابقه رفت ورزشگاه ولی مسابقه نداشت ساکونو رو اونجا دید و دعوتش کرد کافه
❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤
این داستان :
ریوما و ساکونا با شدن رفتن کافه و نشستن مشغول شدند
ریوما :((خیلی عوض شده هیچ احساسی انگار نداره سرد سرد خیلی با آون موقع فرق کرده....یعنی چه بلایی سرش آمده))
ریوما همینطور که تو فکر بود سعی کرد سر صحبت را با ساکونو باز کنه
ریوما : میگم
ساکونو :؟؟؟؟؟؟
ریوما :اون شب که نجاتم دادی رو یادته؟
ساکونو: اره
ریوما : از اون شب کلی سوال دارم که ازت بپرسم
ساکونو :سوال؟
ریوما : اره
ساکونو :چه جور سوالای؟
ریوما : اول اینکه تو از کی فنون رزمی رو یاد گرفتی و اونجا چه کار داشتی و امروز تو ورزشگاه چه کار داشتی؟ ((اخلاقت چرا عوض شده؟ ))
ساکونو:وقتی ژاپن بودم برای حفظ امنیت خودم دفاع شخصی یاد گرفتم و هرشب میرم به اون اتوبان و کنار اون ساحل ساز میزنم
ریوما : پس اون ساز را تو میزدی؟
ساکونو : اره
ریوما :خیلی خوب میزدی
ساکونو :ممنون
ریوما : و امروز تو باشگاه چه کار داشتی؟
ساکونو : راستش الان یه هنرمندم یکی هست که ازم یه نقاشی میخواست و امروز برای الهام گرفتن اونجا آمده بودم
ریوما :که اینطور......
ساکونو:تو واسه چی اون شب آمده بودی؟
ریوما :آه.....خوب راستش با نامزدم قرار.....
ریوما حرفش رو قطعکرد و به ساکونو نگاه کرد
ریوما :ببخشید
ساکونو :چرا؟
ریوما :چون میدونم که تو عاشق من بودی از اینکه
ساکونو :ریوما.........منه دیگه علاقه ای بهت ندارم.....دیگه برام اهمیتی نداره
و بعد بلند شد و خداحافظی کرد و رفت ریوما مات و مبهوت به ساکونو خیره شده بود
((❤narges❤))
[ امتیاز :
] [ نتیجه : 3 ]R.T.S سنپای عزیزممممممم تولدت مبارکککککککککک
H.B.D R.T.S senpai🥳
[ امتیاز :
] [ نتیجه : 3 ]Flying in the sky wishes and landing at the airport I wish you success
Happy Birthday r.t.s🎉💙
[ امتیاز :
] [ نتیجه : 3 ]