آنچه گذشت.......
ساکونو از آسمان افتاد رو ریوما 😶
نمیتونم تو این رمان من چرا هیچ این دوتا تصادف میکنن😑
🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹
این قسمت (خانه ای ساکونو )
ریوما : رو سقف چه کار میکردم تو؟
یهو بالا سرشو نگاه کرد
ریوما : وای این خیلی.....
ساکونو: هم؟
روی دیوار را پر از تصاویر و منظره های زیبا بود🗻🌈🌄🌌🌆🌕💐
و به دیوار کلی تابلو های با نقاشی های زیبا تکیه داده شده بود🌠✨🍁🍃
و خانه پر بود از انواع ساز ها 🎹🎻🎷🎺🎸
و وسایل نقاشی 🎨✏
ریوما : اینا رو تو کشیدی؟
(نه من کشیدم 😝 )
ساکونو : اره....چطور مگه؟
ریوما :خیلی قشنگه....یعنی خوب کشیدی
ساکونو :ممنون
ریوما : خوب؟...
ساکونو :خوب چی؟
ریوما : می خواستی درمورد اون دیروزی ها باهام صحبت کنی
ساکونو : اها اونا....یاد رفته بود.......بشین
ریوما روی مبل سبز قشنگی که کنار در شیشه ای که به سمت دریا بود نشست و ساکونو قهوه اورد☕🍩
ریوما : منتظرم
ساکونو یه کاغذ به ریوما نشون داد که یه علامتی روش بود------> 🈵
ریوما : این چیه؟
((❤narges❤))
[ امتیاز :
] [ نتیجه : 3 ]آنچه گذشت. ......
قشنگ بد موقع چند تا آدم سیاه پوش به ریوما و ساکونو حمله کردن و داستان را از عاشقانه به اکشن تغییر دادن😄 خدا خیرشان نداد
💔💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹🌹🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔💔
این داستان (( ........))
ریوما : باید همین اطرف باشه گفت یه ویلایی کوچیک بالایک اتوبان که به سمت دریاس
ریوما کمی جلوتر رفت و بعد مدتی حرکت با ماشین بالاخره تونست ویلای ساکونو رو پیدا کنه پیاده شد و در زد چند بار در زد ولی بازم کسی درو باز نکرد در آرام باز شد ریوما داخل رفت کسی داخل نبود تو حال یه پنجره ای بزرگ بود که دریا توش معلوم بود خیلی زیبا ناگهان از بالای سرش یه عالمه کاغذ و رنگ ریخت پایین و یه نفر از اون بالا افتاد رو کمرش
ریوما : از روم بلند شو داری لهم میکنی 😡
ساکونو : آخ.....ببخشید
ریوما اون بالا چه کار میکردی
((❤narges❤))
[ امتیاز :
] [ نتیجه : 3 ]آنچه گذشت .......
ساکونو و ریوما دعواشون میشه بعد ریوما افتاد دنبال ساکونو بعد ساکونو داد زد گفت چرا فراموشم کردی
🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔
این داستان (( تو دنیای سایه ها چه خبره))
ساکونو: چرا فراموشم کردی؟
ریوما : چی؟......
هنوز ریوما تو شک بود و ساکونو منتظر یه جواب درست که ناگهان 4 تا آدم سیاه پوش بهشون حمله کردند
ریوما :این ها کین؟....
ساکونو ریوما رو عقب میکشه و با اون چهارتا در گیر میشه همینطور که شیر تو شیر ادامه داشت ساکونو دید که حرف اونا چهارتا نمیشه و یه بطری زرد رنگ کوچک که اندازه ای بند انگشت بود از جیبش درآورد و بازشناسی کرد و یه دود سفید از توش بیرون آمد ریوما نمیتونست اطرافش را ببینه که یهو ساکونو دستش رو گرفت و شروع به دویدن کردند اون دونفر هنوز در تعقیبشون بودند یهو ساکونو میانبر زد و اون ها از اونجا دور شدند
ریوما : اون ها دیگه کی بودند
ساکونو: آدمای دنیای سایه ها
ریوما : دنیای سایه ها؟؟؟؟؟؟
ساکونو :اره
ریوما : اون دود چی بود؟
ساکونو : ها؟...یخ
ریوما :یخ؟ آها منظورتو یخ منجمده
ساکونو : یه چیزی مثل اونه
ریوما : اونا چی؟برمیگردن؟دنبال چین؟
ساکونو :اره برمیگردن و دنبال تو هستن
ریوما : من؟....اخه چرا من؟
ساکونو نمیشه الآن حرف بزنیم
ریوما:......
ساکونو فردا بیا خونه ای من یه خانه ویلایی کوچیک انتهای همین اتوبانه
ریوما یه آهی کشید و راه افتاد دستش رو کرد تو جیبش و بدون اینکه برگردم و درحال که می رفت گفت:(خیلی خوب باشه.....فعلا ) ساکونو یه اخمی کرد و راهرو کشید و رفت
((❤narges❤))
[ امتیاز :
] [ نتیجه : 3 ]آنچه گذشت. .....
باید بری بخونی گفتن نداره
🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹
این داستان (مرد سیاه)
ساکونو : چرا فراموشم کردی؟
ریوما : ریوزاک.......
ساکونو : ریوما
ریوما :؟؟؟؟
ساکونو : سرنوشت بدزد
ناگهان یک نفر از اون سمت شلیک کرد 🔫
ریوما : اون دیگه چی بود؟
ساکونو : باید حدس میزدم بیخیال نمیشن
ریوما: کیا؟
ساکونو : عمومی که به نامزدت رشوه دادن بکشتت
ریوما : تو میدونی اون کیه؟
ساکونو : اره
ریوما : بهم بگو اون عوضی کیه
ساکونو : خفه شو
ریوما : چی؟.....
ساکونو: بهت میگم......ولی الان باید فرار کنیم......از این طرف بیا
ریوما و ساکونو تا تونستن از اونجا دور شدن
ریوما : آی خسته شدم.....ها.....ساکونو؟
ساکونو :ها؟
ریوما : اون طرف که به هارو رشوه داده کیه؟
ساکونو :ها؟.....مرد سیاه
ریوما : چی؟.....اون دیگه کیه؟چرا مبخواست مارون بکشه؟
ساکونو : عاعاعاعااون نمیخواست مارون بکشه.....میخواست تو رو بکشه
ریوما : چرا؟
ساکونو :الان وقت مناسبی نیست.....
ریوما : ......
ساکونو : دو روز دیگه سر ساعت6:45بیا به خونه ای من یه خانهای ویلای کنار ساحله
ریوما : ......
ساکونو : تو همین اتوبان که بری یه جاده خاکیه از اون طرف بری میرسی به یه خانه ویلایی کوچیک......باشه؟
ریوما : اااااه......خیلی خوب باشه
ساکونو پس فعلا خداحافظ
ریوما:باشه.....فعلا و بدون اینکه چیزی به راهش گرفت و رفت
((❤narges❤))
[ امتیاز :
] [ نتیجه : 3 ]آنچه گذشت. .......
تو پارت قبل دلیل تغییر ساکونو رو دیدید خیلی غم انگیز بود😔
❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤
این داستان :چرا فراموشم کردی
ریوما از سر جاش بلند شد به سرعت افتاد دنبال ساکونو ولی هرچی دنبالش میرفت بیشتر دور میشد.
@@@@@@@@ریوما@@@@@@@@@@@@@
کجا رفت ساکونو کجا رفتی چی شد چرا یهو اینطوری شد باید باهاش حرف بزنم ولی چرا ؟ اخه چرا اینقدر برام مهمه چرا افتادم دنبالش مگه چم شده ولی باید باهاش حرف بزنم ولی کجاس.
فهمیدم .اون اتوبان کنار دریا هرشب میره اونجا باید برم اونجا
@@@@@@@@@راوی@@@@@@@@@@@@
ریوما اخرای شب رفت سمت اتوبان صدای سازش میومد ریوما رفت همونجای قبلی
ریوما :ساکونو
ساکونو :ریوما؟ ؟؟؟؟؟........اینجا چه کار میکنی؟
ریوما : بایدحرف بزنیم
ساکونو :درمورد چی؟من که گفتم دوست ندارم؟
ریوما :چرااااااا؟((با فریاد))
برای چند ثانیه سکوت حاکم شد
ریوما :چطور میتونی احساسات رو فراموش کنی مخصوصاً چیزی مثل عشق
ساکونو : ریوما. ......من تو رو فراموش نکردم......آمدم دنبالت......
ریوما : ساکونو؟
اشک از چشمان ساکونو سرازیر شده بود با چشمایی که پر از فریاد بود به ریوما نگاه کرد
ساکونو :چرا؟؟......چرافراموشم کردی؟؟؟
((❤narges❤))
[ امتیاز :
] [ نتیجه : 3 ]آنچه گذشت. .......
ریوما ساکونو رو دعوت کرد و بعد ساکونو گفت که دیگه علاقه ای بهش نداره
همین یک کلام خطم کلام 😊
💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔
این داستان :((آنچه بر من گذشت))
@@@@@@@@@@@@ساکونو@@@@@@@@@@@@@
خیلی چیزها هست که باید توضیح بدم
بگم چرا این طوری شدم
بگم چرا دیگه علاقه ای بهش ندارم
بگم چی به سرم آمده
بزارید از همون اول بگم تقریبا 6 سال پیش چند وقت بعد از اینکه ریوما به آمریکا بیاد باهاش خداحافظی کردم اون موقع بعد از ماجرای مسابقات ملی کمپ u17 من ریوما باهم رابطه داشتیم برای یه مدت خیلی،خیلی،خیلی کوتاه من با آون بودم وقتی قرار شد بره قول داد که باز همو ببینیم ولی بعد رفتنش دیگه هیچوقت برنگشت فقط از تو تلوزیون میدیدمش
1ماه بعد بر اثر یه آتش سوزی مادرم از دنیا رفت پدرم هم یهو ناپدید شد مادربزرگم دیگه باهام حرف نمیزد بهم یه جوری رفتار میکرد که انگار منو نمیشناسه من با خونواده ای که ازم متنفر بودن زندگی کردم توموکو هم از من فرار کرد رفت سراغ یه سری از دخترهای باحال مدرسه من همه کس و همه چیزم را از دست دادم بعد فارغالتحصیلی به آمریکا آمدم تا ریوما رو ببینیم ولی وقتی آمدم آون با یکی دیگر بود
من که دیگه امیدی برای آینده نداشتم همینجا تو آمریکا موندم
((❤narges❤))
[ امتیاز :
] [ نتیجه : 3 ]آنچه گذشت. .......
ریوما یه روز رو اشتباه دید و برای مسابقه رفت ورزشگاه ولی مسابقه نداشت ساکونو رو اونجا دید و دعوتش کرد کافه
❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤💔❤
این داستان :
ریوما و ساکونا با شدن رفتن کافه و نشستن مشغول شدند
ریوما :((خیلی عوض شده هیچ احساسی انگار نداره سرد سرد خیلی با آون موقع فرق کرده....یعنی چه بلایی سرش آمده))
ریوما همینطور که تو فکر بود سعی کرد سر صحبت را با ساکونو باز کنه
ریوما : میگم
ساکونو :؟؟؟؟؟؟
ریوما :اون شب که نجاتم دادی رو یادته؟
ساکونو: اره
ریوما : از اون شب کلی سوال دارم که ازت بپرسم
ساکونو :سوال؟
ریوما : اره
ساکونو :چه جور سوالای؟
ریوما : اول اینکه تو از کی فنون رزمی رو یاد گرفتی و اونجا چه کار داشتی و امروز تو ورزشگاه چه کار داشتی؟ ((اخلاقت چرا عوض شده؟ ))
ساکونو:وقتی ژاپن بودم برای حفظ امنیت خودم دفاع شخصی یاد گرفتم و هرشب میرم به اون اتوبان و کنار اون ساحل ساز میزنم
ریوما : پس اون ساز را تو میزدی؟
ساکونو : اره
ریوما :خیلی خوب میزدی
ساکونو :ممنون
ریوما : و امروز تو باشگاه چه کار داشتی؟
ساکونو : راستش الان یه هنرمندم یکی هست که ازم یه نقاشی میخواست و امروز برای الهام گرفتن اونجا آمده بودم
ریوما :که اینطور......
ساکونو:تو واسه چی اون شب آمده بودی؟
ریوما :آه.....خوب راستش با نامزدم قرار.....
ریوما حرفش رو قطعکرد و به ساکونو نگاه کرد
ریوما :ببخشید
ساکونو :چرا؟
ریوما :چون میدونم که تو عاشق من بودی از اینکه
ساکونو :ریوما.........منه دیگه علاقه ای بهت ندارم.....دیگه برام اهمیتی نداره
و بعد بلند شد و خداحافظی کرد و رفت ریوما مات و مبهوت به ساکونو خیره شده بود
((❤narges❤))
[ امتیاز :
] [ نتیجه : 3 ]- آنچه گذشت. .....
- ریوما خیلی دیر شده شده بود برای همین اینقدر عجله کرد افتاد روی ساکونو چان
- ❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹❤🌹
- این داستان : کجا بودی تا حالا
- ساکونو : ببخشید میشه از روم بلند شی 😡
- ریوما :😨
- ((خاک تو سرت ریوما 😂😂))
- ریوما : ام ببخشید
- ریوما دستش رو جلو برد و ساکونو رو بلند کرد
- ساکونو : خیلی عجله داشتی. چرا؟
- (( چون چ چسبیده به را ))
- ریوما : اه امروز بازی دارم
- ساکونو: واقعا؟ هااا
- ریوما : چیه مگه ؟
- ساکونو: مگه چیه؟امروز دوشنبه اس یعنی امروز اصلا هیچ مسابقه نیست 😂
- ((😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂))
- ریوما:😲
- (( 😂😂😂😂😂😂😂))
- ساکونو: خوب من دیگه برم
- ریوما : ام
- ساکونو : چیه ؟
- (( به نال😡 ))
- ریوما : خوب راستش سرت آگه شلوغ نیست میتونم برای معذرت خواهی مهمونی کنم
- ((اَاَاَوووو😯))
- ساکونو: مهمونم کنی؟
- (( نه اشپزت کنه مگه کری خوب😐))
- ریوما : اره
- ساکونو: خوب 😞
- ((خوبه و کوفت😡))
- ریوما : لطفا
- ساکونو :باشه
- ریوما : ☺
[ امتیاز :
] [ نتیجه : 3 ]آنچه گذشت. ........
ریوما فهمید آون کسی که ساز میزنه و اونوقت نجات داده ساکوناس ولی وقتی با آون صحبت می کرد تازه دید که آون چقدر تغییر کرده
( میگم تغییر الکی نگاه نکن کلا ورقش برگشته شده یه آدم. دیگه اصلا در کل 😖😖😖)
🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹💔🌹
این داستان : چرافراموشم کردی
ریوما با بی قراری از خواب بیدار شد سر درد شدیدی داشت به اطرافش نگاه کرد تو اتاقش بود یاد دیشب افتاد
ریوما: ((باورم نمیشه که آون دختر ریوزاکی بوده اصلا شبیه اش نبود ))
ریوما از جاش بلند شد و رفت طبقهای پایین
ریوما -☕ ➡(( این یعنی داره قهوه کوفت میکنه😊))
ریوما یه نگاه به ساعت انداخت
🕗
ریوما :آی واااااااای دیرم شددددددد😱😱😱😱
ریوما قهوه رو سر کشید و چندتا بیسکویت برداشت و با عجله لباساش رو عوض کرد
(( نمیدونم چرا دلم خنک شد😂😂))
ریوما با عجله رفت سمت ورزشگاه
(( بزارید توضیح بدم که یه مسابقه داره 😊 ))
ریوما وارد پارکینگ شد و به سرعت از ماشین پیاده شد ولی اینقدر عجله داشت که جلوشو ندید و محکم خورد به یک نفر آخ ریوما کاملا افتاده بود رو طرف وقتی بکم بلند شد به طرف مقابلش نگاه کرد
ریوما: خیلی ببخشید .......
((😨😨😨))
ریوما : ریوزاکی 😲
ساکونا: میشه لطفا از روم بلند شی 😡
((❤Narges❤))
[ امتیاز :
] [ نتیجه : 3 ]