121822 ••رمان love of life(به قلم T.A.B)••
3Love of my Life

در ماشین یواش جلیقه شو درآورد کنار گذاشت شونه ی چپش حتما آسیب دیده بود راننده نگاهی به چهره عصبی و پر خشمش کرد. با ان برخوردی که دیده بود اینکه میدید شانه اش را حرکت میدهد جای سوال داشت دوست داشت بگوید سمت بیمارستان برود اما در این حالتش کسی جراتش را داشت؟

ریوما اما نگاهی به ساعت انداخت بی حوصله نفسی کشید علاوه بر حواس پرتی اعضایش درد شانه اش هم کاری کرده بودن که ابروانش محکم در هم بروند. حوصله خودش راهم نداشت تنها راهش این بود امشب به خانه پدری اش برود تا از این هوا درآید. پس با فکر اینکه شب را کنار مادر به ظاهر اروم و پدر سرخوشش صبح می کند گره میان ابروانش را آزاد تر کرد

***

سمت اتاق بازجویی راه افتاد بر خلاف اصرار کاوامورا که به علت اسیب دیدگی شونش بود خودش میخواست از ان پسر ها بازجویی کنه؛ شاید هم نه باز سر لجبازی با خودش و دنیا برداشته بود میخواست ثابت کنه دیگه جا نمی زند

هرچی بود پسر ها بد توی دردسر افتاده بودن

این چشمای خسته ریوما همراه با شونه زخمی بوی خوبی نمی داد .با باز شدن در اتاق یکی از پسرک سرشو بالا آورد و به صورت ریوما زل زد که اولین چیزی که همه جذبش میشید چشم های درشت و کشیده یشمی رنگ بو که جز سردی چیزی عاید کسی نمی کرد. بد از آن می توانست به قد و قامت بلند و ماهیچه ای که از پس یونیفرم بیرون زده بودن رسید. پسر با دیدن ماهیچه هایش آب دهانش را به سخت قورت داد که باعث ایجاد صدای زمختی شد که به سختی میشد شنید .

ریوما صندلی رو عقب کشید و روبه روی پسر نشست

بر عکس پسرک که انتظار داشت درجا مشکتی حواله ی صورتش شود با ارامش پرسید :اسم؟سن ؟دلیل برای ایجاد بی نظمی و تیراندازی شاید همین آرامش مرد به او جرات شاخ و شونه کشیدن می اد و خبر نداشت

پسر که حالا شیر شده بود گفت:من هیچی نمیگم

پسرک که نمیدانست مرد رو به رویش مردیست زخمی و بی حوصله که به غریبه و آشنا رحم نمی کند.

این کارها باعث میشود دومین ترکش های خشم امروزش به رو تنش بنشیند

ریوما بلند شد و از موهای پسرک گرفتار :اینجا مرکز پلیس نیست که به خاطر جیب بری آورده باشند اینجا تو به جرم گروگانگیری استفاده اسلحه گرم ترسوندن مردم اینجایی.

با کوبیده شدن سر پسر ک به میز ادامه داد:اینجا من وابسته به قانون کلانتری نیستم بچه

دوباره موهاشو کشید تا در چشمان ترسناکش زل بزن همزمان با این حرکت در صورتش غرید :بنال ببینم

پسرک که گویی حساب کار دستش امده بود با لکنت زبان گفت: م..ن برای

ریشه موهایش از به دست ریوما کشیده شد که باعث شد فریاد گوش خراشش در اتاق بازجویی پیچیده شود

پسرک که حالا رنگ از روش رفته بود حساب کار دستش اومده بود گفت :میگم میگم موهامو ول کن

پسرک لب زد :قضیه سر آنا است

ریوما ابرویی بالا داد:انا کیه

پس نفسی کشید:معشوقه رئیس همون زنی که طرف های مقابل گروگان گرفته بودن در واقع داشتن میدزدیدن و

ریوما نفسی کشید با دیدن ماکوتو دم در بلند شد و از اتاقک خارج شد

اصلا حوصله یک داستان عاشقانه رو نداشت

پوزخندی زد "عشق"

ریوما نمیگفت" دوست داشتن" نیست ولی به عشق اعتقاد چندانی نداشت

ماکوتو که از طرز نگاه کردن ریوما فهمید بازجویی با اونه وارد اتاقک شد و در و بست.

***

ریوما سمت دستگاه نوشیدنی رفت بدون توجه به تویوما که یه دستش داخل جیبش بود با یه پا به دیوار تکیه داده بود با انداختن سکه سمت قفسه پونتا رفت با زدن دکمه منتظر وایساد بعد از چند ثانیه خم شد که با دستش نوشیدنی رو برداره که با درد شون مواجه شد اخماش به شدت در هم شده بودن .تویوما پوزخندی زد اروم سمت ریوما رفت و نوشیدنش رو از قفسه برداشت ریوما از حالت نیم خیز در اومد و با اخم بهش خیره شد بعد از خیره شدن تو چشماش سرشو برگردوند

تویوما نفسی کشید: نمیری بیمارستان

ریوما بازم بدون این که جهت نگاهشو تغییر بده گفت:نیازی نیست

تویوما پوزخندی زد :لجبازی رو تموم کن با این کارا هیچ چیزی درست نمیشه

ریوما این دفعه سرشو اورد بالا و با لحنی که جز تویوما کسی نمی فهمید غمگین غرید : "هیچ چیز درست نمیشه"

تویوما از یقش گرفت تقریبا محکم گفت:هیچ چیز درست نمیشه هیچ چیز تقصیر تو نبوده که تو بخوایی درستش کنی

ریوما این دفعه تو چشمش زل زد : ما میتونستیم اگر فقط یکم سریعتر بودیم اگر یکم

تویوما تو صورتش غرید :ما فقط و فقط 16 سالمون بود انتظار داشتی چیکار کنیم

ریوما :تهش که چی ما نتونستیم

تویاما لباسش رو ول کرد در حالی که از کنارش میگذشت نوشیدنی رو داخل دستش گذاشت و غمگین لب زد : با خودت کنار بیا احمق الانشم نابود شدی.

ریوما پوزخندی زد کسی داشت اینو می گفت که وقتی از کنارش رد میشد برق اشک تو چشماش مشخص بود.


[ امتیاز :

] [ نتیجه : 3 ]

[ يکشنبه 6 / 4 / 1400 ] [ 12:46 AM ] [ titi ] [ بازدید : 302 ] [ ]
Love of my Life*part 2

چند ساعت بعد همه جوخه ها توی سالن اجتماعات جمع شدن

ریوما و جوخه اش هم داخل سالن روی صندلی های خودشون نشسته بودن منتظر شروع مراسم بودن

کیوکو:نظرتون چیه راجع به جوخه جدید

ماکوتو:به نظرم باید توی رنج سنی خودمون باشن چون تقریبا از یه زمانی به بعد دیگه نیروهای جوان جذب کردن

تایچی :بچه ها ساکت الان میان دیگه

با اومدن فرمانده کل پایگاه همه بلند شدن احترام نظامی گذاشتن

فرمانده بعد از گذاشتن احترام نظامی برای نیرو هاش و سخنرانی تقریبا طولانی جوخه جدید رو معرفی کرد افراد یکی یکی وارد صحنه میشدن ریوما تقریبا توجهی نداشت تا اسم کاپیتان جوخه برده شد"تویوما کینتارو"

سرشو با تعجب بالا اورد همون پسر سرخوش و شیطون بود تویوما احترام نظام گذاشت

بعد تموم شدن مراسم همه برای خوش امد گویی با جوخشون جلو میرفتن و خودشون هم معرفی میکردن

ریوما میخواست از در بره بیرون که صدای تایچی مانعش شد :کاپیتان خوش امد نگفتید

ریوما :حالا بعدا اشنا میشن

تایچی:دارید از زیر کار در میرید ازتون انتظار نداشتم شما الگوی خیل..

ریوما:باشه

جلو رفت پشت سرش تایچی و کیوکو و ماکوتو و کاچیرو راه افتادن

تویوما بیخیال داشت اطراف رو نگاه میکرد که صدای سرفه ای اومد سرشو اورد بالا

چشماشو ریز کرد بعد دستشو برد تو صورت ریوما بهش دست زد

دوباره دست ریوما لبخندی زد درحالی که یکی از ابروها از عصبانیت بالا میرفت

دست تویوما رو گرفت گفت:اچیزن ریوما هستم کاپیتان جوخه A12

تویوما پرید بغلش : کوشیمائهه

(معنی این کلمه یه غولی بود توذهنت کینتارو یادتون هست )

ریوما به اطراف نگاه کرد اروم لب زد :بیا پایین میمون درختی ابرومونو بردی

کینتاو:خیلی خب بگو ببینم پستت چیه

ریوما پوکر نگاهش کرد :الان چی گفتم پس

کینتارو نیشخندی زد :یادم نیست

ریوما نفسی کشید کاپیتان جوخه ای 12 هستم

کینتارو :منم همونی که کچله گفت

ریوما برگشت نگاهی به افرادش کرد که با تعجب بهش نگاه میکنن

خب تعجب هم داشت یکی اچیزن رو بغل کنه اون فقط در گوشش چیزی بگه

کینتارو:اوممم اینا چرا اینقدر تعجب کردن ؟

ریوما اخماشو توهم کشید :هیچی

ریوما :خودتون رو معرفی کنید

بعد معرفی جوخه ها ریوما سمت بخش فرماندهی خودش راه افتاد

بچه ها داشتن سمت اتاق های خودشون میرفتن :ماکوتو بیا اتاقم

بعد از نشستن روی صندلی :خب ایندفعه من نرفتم چی دیدی

ماکوتو رویکی از صندلی ها نشست:بجز ضربه ای که از شیشه ی ماشین روی سرش مونده

بعضی از جاهای بدنش کبود بود و پزشک قانونی تایید کرده قبل از مرگ رابطه جنسی داشته

ریوما سرشو تکون داد :به خانوادش خبر دادید ؟

ماکوتو دستش به پشت گردنش کشید:خانوداش خارج زندگی میکنن

ریوما:خب آشنایی دوستی ؟

ماکوتو چرا چندتا دوست داره با یه همخونه که اونم دوستشه

ریوما:دخترن یا پسر

ماکوتو:بیشتر دختر

ریوما:تماس هاشو برام چک کن

ماکوتو:چشم

بعد از رفتن ماکوتو برگه رو گرفت بالا :سارا روشیو

مشغول خوندن مشخصات بود

شروع کرد به فکر کردن

اگر قبل از تصادف رابطه داشته حتما دوست پسر یا نامزدی داره

که

اون شب باهاش بوده ولی اگر دوست پسر یا نامزد اره چرا

تنهایی داشته بر میگشته

یواش از اتاق رفت بیرون :تایچی

تایچی:بله قربان

ریوما دستی داخل موهاش کرد :با بچه ها جمع شید داخل اتاقم

بعد از چند دقیقه همه منتظر صحبت های ریوما بودن :چی پیدا کردید

کیوکو:فعلا همونا

ریوما یه تای ابروش رو بالا برد :فعلا همون ها

دستی به لبش کشید و پوزخندی زد سر تکون داد :من باید بگم که برید دوستاش رو پیدا کنید

بعد بگم تحقیق کنید و نوع هک کردن دوربین و بفهمید

بازم من باید بگم حالا که هویت مشخص شده محل کارش رو پیدا کنید

این دفعه داد زد و دستاش رو روی میز کوبید:پس شما اینجا چه غلطی میکنید

همه ترسیده نگاهی به ریوما انداختن که الان بی شک شبیه گرگی بود که آماده کار بره ها بود

تایچی من من کنان گفت:یعنی چیز..

ریوما نفس عمیقی کشید:ساکت باش

ریوما سمت قلم نوری رفت برش داد بعد از باز کردن سیتم شروع کرد به چرخوندن قلم :خب سارا مقتول ماست

قاتل هم یه تازه کار سارا قبل از مرگ یک رابطه جنسی داشته

اما حلی که میخواسته بره برنامه ریزی شده بود

قاتل از برنامش خبر داشته

کاچیرو که هنوز تو کف عصبانیت ریوما بود نفسی کشید :از کجا مشخص که قاتل تازه کاره؟

ریو نیم نگاهی بهش انداخت و پوزخندی زد:قاتل تازه کاره چون روش درسی ببرای قتل انتخاب نکرده

کاچیرو گیج نگاه کرد پوفی کشید :ممکن بود زنده بمونه یا بره تو کما در هر صورت امکان زنده بودنش بود

تایچی:درسته پس

قبل از تموم شدن حرف تایچی

صدای اژیر درومد بعد صدای فرمانده کل پایگاه

جوخه ای 12 جوخه دی 7 فرستاده بشن به محل تیر اندازی شده درگیری پیش اومده

ریوما سریع جلیغه ضد گلوله رو پوشید بعد گذاشتن اسلحه هاش داخل غلاف چکمه هاشو چک کرد

بعد از وصل کردن هنزفری داخل گوشش سمت میله رفت(شبیه میله های اتش نشانی که ازش سر میخورن)

پاهاش با سرعت روی زمین خورد سمت یکی از سدان ها که راننده داخلش اماده بود رفت علامت حرکت داد

دستش رو روی گوش گذاشت تا ارتباطش وصل بشه :کاوامورا سان صدای منو دارید

کاوامورا:اره ایچیزن

ریوما در حالی که با چشماش داشت اطراف رو نگاه میکرد گفت:من جلوترم

با راننده بقیه بچه هام دارن با ون میان تا قبل از رسیدن به من فرماندهیشون با شما

کاوامورا :حواسسم هست گزارش لحظه بده

ریوما سری تکون داد :باشه

نگاهی به راننده انداخت که با دقت لوکیشن رو برسی میکرد صدای تیر اندازی اومد

سریع اسلحه اشو از غلاف در اورد و آماده باش گرفت راننده با مهارت پیچید داخل کوچه ریوما سریع پیاده شد نگاهی به اطراف انداخت دو تا گروه اماده تیر اندازی بودن یک زخمی داشتن پلیس دخالت نکرده بود یک گروگان داشتن

داخلخ منطقه مسکونی با رسیدن یکی از اون ها نفسی کشید ارتباطش رو وصل کرد بعد از شرح موقعیت و اماده باش افسرای مقابلش :3 نفرتون مردم از اینجا دور کنه به هیچ وجه نزارید نزدیک بشن دور منطقه رو نوار کشی کنید برق ساختمون رو ببرید ممکن باعث اتش سوزی بشه

به باقی مونده افسرا نگاه کرد

با پیاده شدن تایچی کیوکو به کیوکو اشاره کرد بیاد

کیوکو سری خودش رو رسوند

ریوما به قسمتی تقریبا خارج از دید اشاره کرد:برو اونجا یک تک تیر انداز دیگه ببر اونجا اگر لازم شد علامت میدم

تکرار میکنم تا من علامت ندادم هیچ حرکتی ازتون سر نمیزنه

کاوامورا گروهش اومد ریوما نگاهی انداخت ترجیح میداد خودش تنهایی بیاد ولی نمیشد

دستی به موهاش کشید:کاوامورا سان یکی از تک تیرانداز هاتون همراه کیوکو به اون منطقه بفرسیتد

کاوامورا سری تکون داد فریاد زد:ارایی

ریوما هم با شاره به کیوکو راهشون رو نشون داد

ریوما:تایچی نقشه منطقه

تایچی بعد از تایپ کردن چندتا چیز نقشه سه بعدی منطقه و ساختمون رو بالا اورد

ریوما با دقت در حال برسی بود کاوامورا هم همینطور

ریوما: کاوامورا سان دو تا از افرادتون رو بفرستید داخل ساختمون

همراه ماکوتو برن بالا

کوامورا که هنوز متوجه نشده بود:برای چی

ریوما سری تکون داد :ممکن هنوز افرادی داخل ساختمون بان باید برن برای تخیله از قسمت پله های اضطرایی ساختمون برن بالا میرسن به طبقه ها من به چندتا افسر گفتم برق رو قطع کنن ممکن

کاوامورا سری تکون داد کایدو موموشیرو همراه ماکوتو سمت ساختمون رفت

ریوما اسلحه ش رو دوباره جاجبه جا کرد سمت بقیشون کرد:خیلی خب با دست به چهار نفر از رده های پایین اشاره کرد:امبولانس و تداروکات زخی ها رو حاضر کنید بدویید

دوباره نگاهی انداخت و رو به جمع گفت : تا وقتی من نگفتم حق تیر اندازی ندارید یک گروه گروگان دارن ممکن با تهدید اونا شروع کنن

حال بیایید جلو تر تا بتون نقشه رو بگم

به نقشه سه بعدی اشاره کرد : خوب نگاه کنید دوتا گروه هستن یکی از افراد گروهشون مصدوم شده شده رنج سنشون پایین میرسه یا خیلی شجاعن یا ترسو هرچی هست موضوع جالبی به نظر نمیاد چون بجز خودشون جون افراد دیگه روه م در خطر اندختن. یک گروه با من میاد یک گروه با کومورا سان حواستون باشه تا ما نگفتیم حق شلیک کردن دارید خیلی به این موضوع دقت کنید تک تیر انداز توی تیر ما نیستن حواستون باه وقتی من علامت بدم اونا شلیک میکنن. خیلی خب بریم.

کاچیرو و تاچی کنار ریوما شروع به حرکت کردن ریوما نگاهی بهشون اندخت اما تو ر بودن چون تا الان درگیر عوض کردن خششاب بود با اشاره به تایچی فهموند پشت ماشین برن 7 نفر بودن و یک گروگان یک نفرشون گروگان رو گرفته بود اسلحه هاشون کلتK5 و یک دونه مسسلSMG بود. مسسل کارشون سخت میکرد اما چیزی نبود از پسش بر نیان یواش دستی به هنزفری کشید:کاوامورا سان من دارم شروع میکنم اماده باشید.

بعد با اشاره به بچه ها جو رفت یکی از پسرها دیدشون فریاد زد تایچی حل کرد و شلیک کرد

ریوما اخماش رو توهم برد با نشونه گیری پای یکیشون رو زد با اخم غلیظی که داشت شروع کردن به درگیری سعی میکرد اصلا از تیر هاش استفاده نکنه.

هوا رو به تاریکی رفته بود فردی که گروگان داشت سعی داشت فرار کنه اما ریوما سریع تر متوجه شد دنبالش راه افتاد هنزفری رو وصل کرد: کاوامورا سان من دنبال یکیشونم گروگان داره فرماندهیشون کن.

کاوامورا: کار من تقریبا تموم فقط مونده دوتاشون الان میرم اون سمت حواست جمع باشه.

سرعتش رو بیشتر کرد با اون زن نمیتونست تند بره و ریوما داشت بهشون میرسید سریع اونو روی یکی از شونه هاش انداخت شروع به تیر اندازی سمت ریوما کرد زن داشت گریه میکرد درخواست کمک

ریوما با توجه به الگوریتم تیر اندازی جا خالی داد زن اینقدر تکون خورده بود که نایی برای پسرک نزاشته بود خودشو انداخت پشت یکی از دیوار ها ریوما بهش نزدیک شد

پسرک درحالی که کلت رو سمت گردن زن گرفته بود گفت :ن..یا جلو میکشمش

ریوما :باشه

تو اسلحتو بزار زمین

پسرک فکر بهتری مثلا به ذهنش رسید گروگان رو سمت ریوما پرت کرد یه تیر سمت بازوش رفت اما فقط از کنار رد شد

زن از سوزش گلوله روی زمین افتاد ریوما هم نشست کنارش بازوشو چک کرد بعد فهمید پسر داره فرار میکنه تو

هنزفری:کاوامورا سنپای گروگان زخمی شده یکی بفرست منطقه من دنبال اون میرم.

پسرک سوار یک ماشین شده بود.

ریوما سمت موتوری که گوشه ی دیوار پارک بود رفت.

استارت زد و شروع کرد به گاز دادن پسر سرعتش خیلی بالا بود همینطور ریوما

همین باعث شد که پلیس دنبالشون باشه و ایست بده این بیشتر رو مخ ریوما میرفت.

صدای تویی پوشش اومد دقت کرد:ایچیزن دوتا ازبچه ها رو فرستادم دنبالت حواستون باشه

ریوما باشه ای گفت

پسرک هوفی کشید پاشو رو پدال گاز عجب سمجی بود از کار نمیفتاد.

موتور ریوما داشت بهش نزدیک میشد که نزدیک چراغ قرمز رفت متوجه ماشین هایی که اژیر میکشن ایست میدن شد

ریوما نگاهی بهشون انداخت و راهو برای ماکوتو که پشت فرمون بود باز کرد کنار پنجرش گاز

داد: اشاره به منطقه کنار تون کرد که خط اضطراری بود :ببرش اونجا ماکوتو

ماکوتو سری تکون داد ریوما سرعتش یواش تر کرد که نگاهش به چراغ راهنمایی افتاد سریع لعنتی فرستاد نگاهی به کنار تونل کرد یک دختر بچه و مادرش به احتمال داشتن رد میشدن همین که حواسش اونجا بود ماشینی که کیوکو رانندش بود به خاطر سرعت منحرف شد.

چشماش گشاد شد دقیقا مثل وقتی که کابوس میدی سریع به موتور گاز داد سمت اون رفت

زن از ترس خشکش زده بود دخترش جلو تر از اون داشت میرفت موهای دوگوشی

خوشگلشش تکون میخورد جیغی کشید ماشین داشت نزدیک میشد

ریوما مثل برق دخترک رو توی اغوش کشید واما نمیتونست به زنه برسه سعی داشت

سرعتو زیاد کنه از طرفی کیوکو سعی داشت ماشنی رو کنترل کنه اما باعث انحراف بیشترش شده بود

زن ترسیده به ماشنی نگاه میرکد و به دخترکش که تو اغوش مردی بود ناگهان دستی

محکم اونو از پشت گرفت کشید عقب چون با شتاب بود خورد زمین اما دست نزاشت دوباره اونو کشید

ریوما محکم دیواره تونل برخورد کرد اما سرو بدن دخترک رو توی اغوش خودش داشت

بدون شک شونش اسیب دیده بود

کیوکو ماشین رو کنترل کرد ریوما از دیوار فاصل گرفت به دخترک تو اغوشش

نگاهی انداخت به نظر سالم میرسید سریع دنبال زن گشت

دخترکی رو دید که موهاش رو بالا جمع کرده بود بافته بودنشون دست زدن رو گرفته بود

مثل اینکه اون نجاتش داده بود

برای دخترکی ظریفی مثل اون این عکس العمل خیلی خوب وقتی به خودش اومد متوجه شد

چند دقیقه هست که داره اون دخترک نگاهی میکنه

کیوکو سریع از ماشین پیاده شد :کاپیتان کاپیتان حالتون خوبه

ریوما با اخم غلیظی نگاهش کرد و وقتی ماکوتو اومد پیشش خیال راحت شد که پسر رو گرفتن

بلند شد و سمت زن راه افتاد

ساکونو سعی داشت زن رو اروم کنه :حال دخترتون خوبه نگاه کنید

ریوما دستی داخل موهاش کشید خیس بودن

با کاریزمایی که داشت توجه خیلی ها رو جلب کرده به سمت زن راه افتاد :حالتون خوبه ؟

زن نگاهی بهش انداخت دخترکش رو توی بغلش گرفت زد زیر گریه :خیلی ممنونم اگرشما نبودید الان

حتی ادامه دادنش هم براش سخت بود ریوما سری تکون داد نگاهی به ساکونو کرد که داشت با لبخند تلخی به دخترو مادرش نگاه میکرد یواش گفت:حرکت شما خیلی جسورانه بود باعث افتخاره که هنوز ادمایی مثل شما وجود داره

ساکونو لبخند محبوبی زد :لطف دارید وظیفم بود

ریوما کنجکاویشو کنار گذاشت و با قدم های محکم سمت جوخش راه افتاد توی هنزفری گفت:کاوامورا سان تموم شد

نگاهی بهشون انداخت پسرک لاغر اندامی نسبت به ریوما که الان بشدت میلرزید

با همون اخم ترسناکی که الان با چهرش انس گرفته بود

نگاهی به کیوکو کاچیزو ماکوتو و تایچی کرد

فریاد زد :ته این پرونده افراد جوخمو تعویض میکنم شما ها بدرد نمیخوردید

جرات نداتشتن جیکشون در بیاد

رو به کیوکو گفت:تو تک تیر انداز بودی چرا پستت رو ترک کردی ؟

کیوکو:من چیزه گ

دوباره فریاد زد:چیز چیز نکن برای من میدونی حون دو نفر در خطر انداختی وقتی ماکوتو رفته

جلو چرا سرعت میگری ها

کیوکو:خب فرصت

ریوما بدون توجهش رو به تایچی گفت:بگو خسارت موتور رو به صاحبش بدن

منم بر میگردم

بدون توجه به نگاه های اونا خودش رو داخل ماشین پرت کرد به راننده اشاره کرد :برگرد

(میدونم غلط املایی داره اما این دفعه دوم میفرستم پارت رو دور قبلی فکر کنم ثبت نشد )

[ امتیاز :

] [ نتیجه : 3 ]

[ يکشنبه 19 / 2 / 1400 ] [ 6:35 PM ] [ titi ] [ بازدید : 324 ] [ ]
Love of my Life*part1

کن نیچوا :)

رمان ژانر پلیسی عاشقانه است

___________________________________________

مردمک های گشاد شدش روی سقف متمرکز شد یواش دستش روی گلوش گذاشت هنوز حس میکرد یه نفر داره فشارش میده نفس عمیقی کشید و

اروم پاهاش رو از تخت اویزون کرد و به اتاق بهم ریختش نگاه انداخت

لباسایی که همه پخش شده بودن روی زمین کتاب دو قوطی پونتادیشب خورده بود با جعبه سیگارش که روی میز افته بود چند دونه ازش خاج شده بود

سمت حموم رفت تا برای خستگی جسمیش یه دوش بگیر

دستش رو روی دیوا گاشته بود سرش پایین بود همینطور از اب میچکید دستی به صورتش کشید تا از فکرکردن به کابوس هرشبش خارج بشه

همزمان با خارج شدنش از حموم الارم گوشی به صدا در اومد

بازم زود تر بیدار شده بود .


*

مرد با نیشخندی که به لب داشت پاشو بیشتر روی پدال فشار داد و به دخترک زد

خون روی زمین به جریان افتاد

مرد بدون پیاده شدن از کنار جسد گاشت و رفت

*

اژیر نشون از ماموریت تازه رو میداد از پشت میز بلند شد و اسلحه هاشو تو غلاف کمرش قرار داد

تایچی با سرعت از اتاقش خاج شد

ریوما: ماموریت چیه ؟

تایچی:کاپیتان یه قتل اتفاق افتاده

ریوما :کجا؟

تایچی:توی بزرگراه

ریوما:اونجا که شلوغه

تایچی:دیشب برای رد شدن یک شخص مهم سیاسی بسته بود

ریوما:بریم

*

از محلی که نوار زرد زده بودن رد شد نگاهش به جسد افتاد دستکش های مخصوص رو پوشید رفت جلو

در حالی عکس برداری بودن چند نفر اونجا جمع شده بودن

یه افسر اومد جلو احترام نظامی گذاشت

ریوما سری تکون داد چشماش رو به افسر دوخت منتظر توضیحاتش بود

افسر:قربان حدودا ساعت 6 صبح که جاده رو باز میکنن متوجه جسد میشن به پلیس زنگ میزنن فط همین چیز دیگه ای نبوده

ریوما چشماش رو گردوند روی دوربین ها متوقف شد

ریوما: فیلم دوربین هارو چک کردید ؟

افسر:نه ..قربان

نگاه به افسر انداخت صورتشو نزدیک جسد برد طبق تحلیل الانش

یه دختر با قد 157

وزن55

سن23

هویتش فعلا نامشخص

تایچی و کیو کو کارشون تموم شده بود سمت ریوما رفت

کیوکو:کاپیتان کار ما تموم شد

ریوما:فیلم دوربین هارو بگیر

بعد گفت:برمیگردیم

(بجز ریوما کیوکو و تاچی افراد دیگه هم هستن)

*

با پاهاش روی زمین ضرب گرفته بود هیچ فیلمی تو دوربین ها بزرگراه نبود پس مشخص میشه یه قتل برنامه ریزی شده بوده البته برنامه دختره هم مشخص بوده

در اتاق زده شد سرشو اورد بالا :بیا تو

کاچیرو:کاپیتان گزارش پزشک قانونی با هویت مقتول رسیده

ریوما:بزارش رو میز

ریوما:کاچیرو بگو بیان اتاقم

کاچیرو:چشم کاپیتان

بعد از مین در اتاق زده شد ریوما :بیایید داخل

هر سه نفر وارد اتاق شدن

کیوکو:کاپیتان درمورد قتل بزرگراه ؟

ریوما:اره

بعد از نشستن افراد ریوما قلم نوری رو برداشت و نوشت

1-3:30

3:40-4:27

4:30-6

ریوما:میدونید اینا چین ؟

کیوکو:ساعتی که قتل اتافاق افتاد

ریوما:ساعت یک تا سه و سی دقیقه فرد مورد نظر همراه با بادیگار هاش از اون محل رد شدن به خاطر اینکه کاملا از دید محو بشن و دید نداشته باشن اینقدر طول میکشه

حالا میمونه سه چهل دقیقه تا چهار بیست و هفت دقیقه زمانی که مقتول داشته رد میشده و قتل اتفاق افتاد باقیش برگشت فرد و بادیگارداش و متوجه شدن قتل و زنگ زدن به پلیس

دور سه چهل دقیقه تا چهار بیست و هفت دقیقه یه خط کشید

ما میخواییم بدونیم تو این زمان چه اتفاقی افتاده

تایچی:باید هویت مقتول که ثبت شد دنبال ماشین یا وسیله نقلیه ای باشیم

ریوما به صندلی تکیه داد:درسته چون نمیشه بدون وسیله اومده باشه ولی اگر از وسایل نقلیه استفاده کرده باشه چی؟

کیوکو:اونجا که خط اتوبوس نداره میمونه قطار و تاکسی ؟

ریوما سری تکون داد و گفت:هومم

کاچیرو:دوربین ها چه ساعتی قطع شده بودن ؟

ریوما:قاتل از صبح هکش کرده بوده

تایچی:شاید چند نفر باشن

ریوما چشماشو بست:یه نفره چون گر چند نفربودن سیستم رو از دیروز حذف نمیکرد

کیوکو :یه فرضیه است

ریوما از بالا ی چشم نگاهش کرد و پوزخندی زد:باشه فرضیه است

تایچی:ماکوتو کجاست ؟

ریوما:پزشک قانونی

کاچیرو:یوکی -چان دیگه نمیاد ؟

ریوما :نه نمیاد

کیوکو:خیلی بی احساسیت اون چند وقت عضو جوختون بود

ریوما :خودش انتقالی گرفت به من چه ؟

تایچی:کیوکو-چان کایه چند وقت دیگه برامون یه فرد دیگه رو میفرستن

کیوکو :مهم نیست

ریوما اصلا خوشش نمیومد یه نفر جلوش گستاخی کنه و بهش طعنه بزنه

ریوما:امشب و فردا شب شیفتی کیکو رومانسا

کیکو :چرا

ریومانیشخندی زد:تا یاد بگیری چطور جلو ماوفق و فرماندت رفتار کنی

ریوما:برید .

تایچی:کاپیتان قراره امروز یه جوخه جدید بیاد برای معرفی باید ساعت 6 بریم سالت تجمعات

ریوما:نو ایمپورتا(بیخیال)

تاچی نگاه گیجی ببهش انداخت :باز هم به زببان های عجیب غریب حرف زدید

ریوما:اسپانیایی بود برو دیگه

*

خب تموم شد

راستی عیدتون مبارک ^^


[ امتیاز :

] [ نتیجه : 3 ]

[ جمعه 6 / 1 / 1400 ] [ 10:30 PM ] [ titi ] [ بازدید : 345 ] [ ]
آخرین مطالب

ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]